داستان واقعی

خلاصه کتاب گل آفتابگردان

خلاصه کتاب گل آفتابگردان

14 دقیقه خواندن ⌚ 

خلاصه سریع: آفتابگردان اثر سایمون ویزنتال، بازمانده هولوکاست، کتابی دو قسمتی است که محدودیت‌های بخشش را بررسی می‌کند. در قسمت اول، ویزنتال شرح می دهد که چگونه یک سرباز نازی از او طلب بخشش کرد. در دوم، او نظرات 53 نفر را در مورد اینکه آیا باید او را می بخشید یا نه، به اشتراک می گذارد.

The Sunflower Summary

چه کسی باید “آفتابگردان” را بخواند؟ و چرا؟

آفتابگردانیکی از تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ بشر – هولوکاست – را پوشش می‌دهد و آن را در کنار پس‌زمینه یکی از انسانی‌ترین ویژگی‌های ما – بخشش – قرار می‌دهد.

اگر تعجب می کنید که آیا این دو با هم ناسازگار هستند – می توانید شما و بایدیک نازی را ببخشید – پس آفتابگردانکتابی است که باید خواندن؛ همانطور که زیرنویس آن نشان می دهد، امکانات و محدودیت های بخشش را بررسی می کند و این کار را از طریق بیش از 50 جفت چشم مختلف انجام می دهد.

پس از اتمام کتاب، ناگزیر به ویزنتال (اگر صرفاً در آرامش افکارتان باشد) دیگری را قرض خواهید داد. ما به شما جرات نمی کنیم.

خلاصه گل آفتابگردان

اگر شما یک بازمانده هولوکاست بودید و یک سرباز نازی در بستر مرگ از شما درخواست بخشش کرد، آیا نحوه رفتار با شما، سرنوشت نزدیکانتان و دود بالای اتاق‌های گاز را فراموش می‌کردید؟

خب، برای بازمانده هولوکاست و شکارچی معروف نازی، سایمون ویزنتال، این فقط یک آزمایش فکری نبود، بلکه یک تجربه واقعی واقعی بود.

پس از بازگویی کامل آن در بخش اول کتاب، او این سوال را از 53 نفر با پیشینه‌های مختلف مطرح می‌کند. جای تعجب نیست که پاسخ آنها متفاوت است.

اما برای اینکه بفهمید چرا – ابتدا باید داستان را بشنوید.

کتاب اول: آفتابگردان

اردوگاه

آفتابگرداندر اردوگاه کار اجباری یانوسکا، جایی که سایمون ویزنتال سه سال از زندگی خود را – بین پایان سال 1941 تا سپتامبر 1944 – در آنجا گذراند، به عنوان یک کارگر اجباری افتتاح می شود. در همان ابتدا، او ما را با “نزدیک ترین همراهان” خود آشنا می کند: آرتور و جوسک.

جوزک مردی حساس و عمیقاً مذهبی است، یهودی، “ایمانش می‌تواند توسط محیط اردوگاه و تمسخر یا کنایه‌های دیگران آسیب ببیند، اما هرگز نمی‌توان آن را متزلزل کرد.” جای تعجب نیست که سایمون به شوخی او را “خاخام” خطاب می کند.

بر خلاف او، آرتور ایمان خود را به خدا از دست داده است و نگرش او به زندگی طعنه آمیز است. در نتیجه، آرتور اغلب “از خونسردی جوزک آزرده می شود و حتی گاهی او را مسخره می کند یا با او عصبانی می شود.”

سایمون جایی در وسط است: به «خدا ما را رها کرده است» آرتور و «خدا با ماست» جوزک، سایمون اظهار نظر تلخ یک پیرزن را ترجیح می‌دهد: «خدا در مرخصی است». سایمون با شنیدن این موضوع از آرتور پاسخ می دهد: «بگذار بخوابم». “وقتی برگشت به من بگو.”

نیازی به گفتن نیست که شرایط در کمپ برای جانوران بیشتر از انسانها مناسب است. و این فقط کار اجباری نیست – کمبود غذا و رفتار سرد و سادیستی افسران اس اس نیز هست.

شما این تمرین را می‌دانید: تا زمانی که بتوانید کار می‌کنید، و زمانی که نمی‌توانید، مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرید.

بیمارستان

در اوج جنگ جهانی دوم – و هولوکاست – سیمون از اردوگاه کار اجباری یانوسکا به بیمارستانی موقتی که در همان دانشکده فنی که سیمون قبلاً در آن معماری خوانده بود، منتقل می‌شود.

هنگامی که سایمون به سمت شغل جدیدش سفر می کند، متوجه یک قبرستان نظامی می شود که با یک حصار کم سیم خاردار محصور شده است. روی هر قبر پشت حصار، یک گل آفتابگردان وجود دارد، درست مثل یک سرباز در حال رژه.

ویزنتال به یاد می‌آورد: «من با طلسم خیره شدم:

به نظر می‌رسید که سر گل‌ها پرتوهای خورشید را مانند آینه جذب می‌کنند و در تاریکی زمین به پایین می‌کشانند، در حالی که نگاهم از آن سرگردان می‌شود. آفتابگردان به گور به نظر می رسید که به زمین نفوذ می کند و ناگهان چشمم به یک پریسکوپ افتاد. خوش رنگ بود و پروانه ها از گلی به گل دیگر بال می زدند. آیا آنها از قبر به گور پیام می بردند؟ آیا آنها برای هر گل چیزی زمزمه می کردند که به سرباز زیر دست بدهد؟ بله، این همان کاری بود که آنها انجام می دادند. مردگان نور و پیام دریافت می کردند.

او می افزاید: “ناگهان به سربازان مرده حسادت کردم.” هر کدام یک گل آفتابگردان داشتند که او را با دنیای زنده پیوند می داد و پروانه هایی برای زیارت قبرش. برای من، آفتابگردان وجود نخواهد داشت. من را در یک گور دسته جمعی دفن می کردند، جایی که اجساد روی من انباشته می شد. هیچ آفتابگردان هرگز نور را به تاریکی من نمی آورد و هیچ پروانه ای بر فراز مقبره هولناک من نمی رقصید.”

ویزنتال که توسط این افکار تسخیر شده بود به بیمارستان موقت می رسد.

و درست قبل از اینکه بخواهد پاکسازی زباله های پزشکی را در آنجا شروع کند، یک پرستار از او می پرسد که آیا یهودی است یا نه. پس از پاسخ مثبت او، او را بر بالین یک سرباز نازی زخمی به نام کارل سیدل می برد.

سرباز در کمال تعجب از ویزنتال طلب بخشش می کند.

داستان کارل سیدل

کارل می‌گوید: «باید چیز وحشتناکی به شما بگویم… چیزی غیرانسانی. «این یک سال پیش اتفاق افتاد… یک سال از جنایتی که من مرتکب شدم. من باید با کسی در مورد آن صحبت کنم، شاید کمک کند. من باید از این عمل وحشتناک به شما بگویم – به شما بگویم زیرا … شما یک یهودی هستید.»

و کارل به بیان داستان خود ادامه می دهد.

ما متوجه شدیم که او بیست و یک سال قبل از گفتگو با سیمون در اشتوتگارت به دنیا آمده بود. پدرش یک سوسیال دموکرات محکوم و مادرش یک کاتولیک بود.

به همین دلیل است که هیچ یک از آنها از پیوستن کارل به جوانان هیتلر خوشحال نبودند، جایی که به اعتراف خودش روزهایش پر بود، زیرا هم دوستان و هم رفقا پیدا کرده بود.

بلافاصله پس از آغاز جنگ، کارل قدم بعدی، تقریباً طبیعی، را در حرفه خود انجام داد: او داوطلبانه در SS شروع به کار کرد.

و سپس جنایت پیش آمد.

یک روز، حدود سیصد یهودی را به زور وارد خانه کردند. سپس خانه را به آتش کشیدند. کارل یکی از افسران اس اس بود که وظیفه داشت به سمت کسانی که می خواستند فرار کنند تیراندازی کند.

او ادامه می دهد: «پشت پنجره های طبقه دوم، مردی را دیدم که یک بچه کوچک در آغوش داشت. لباسش روشن بود. در کنار او زنی ایستاده بود، بدون شک مادر بچه. مرد با دست آزاد خود چشمان کودک را پوشاند و سپس به خیابان پرید. چند ثانیه بعد مادر دنبالش آمد. سپس از پنجره های دیگر اجساد در حال سوختن افتاد… ما تیراندازی کردیم… خدایا!»

کارل همچنان در تسخیر این منظره باقی ماند.

و یک روز، در حالی که در کریمه می جنگید، این تصویر به او بازگشت: با بالا رفتن از سنگر در نزدیکی تاگانروگ، خاطره خانواده در حال سوختن او را تسخیر کرد و او ناگهان تمام اراده خود را برای مبارزه از دست داد.

و سپس یک گلوله در کنار او منفجر شد.

پاسخ سایمون

کارل پس از بیان تجربیات خود می گوید: “من اینجا در انتظار مرگ دراز می کشم.” دردهای بدنم وحشتناک است، اما وجدانم بدتر است. هرگز به یاد من خانه در حال سوختن و خانواده ای که از پنجره پریدند نمی اندازد.»

او ادامه می دهد: «من نمی توانم بمیرم، بدون اینکه پاک شوم. این باید اعتراف من باشد… می دانم آنچه به شما گفته ام وحشتناک است. در شب‌های طولانی که منتظر مرگ بودم، بارها و بارها آرزو داشتم که درباره آن با یهودی صحبت کنم و از او طلب بخشش کنم.»

«می‌دانم که چیزی که می‌خواهم برای تو بسیار زیاد است، اما بدون پاسخ تو، نمی‌توانم در آرامش بمیرم.»

در حالی که کارل دارد داستان خود را تعریف می کند، سیمون، اگرچه منزجر و گاه مصمم به رفتن است، دست کارل را می گیرد و مگسی را از بدن پوسیده او دور می کند.

و حالا، پس از اتمام کار، سایمون چنان متحیر شده است که نمی داند چه بگوید.

بنابراین، او چیزی نمی گوید.

ویزنتال به دستان جمع شده اش می نویسد: «ایستادم و به سمت او نگاه کردم. بین آنها به نظر می رسید که گل آفتابگردان استراحت کند. بالاخره تصمیمم را گرفتم و بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شدم.»

روز بعد، او به بیمارستان برمی گردد تا از پرستار متوجه شود که کارل در شب مرده است.

در کمال تعجب، او تمام دارایی خود را به اضافه آدرس مادرش برای او گذاشت. سیمون از گرفتن هر چیزی امتناع می‌کند و به پرستار می‌گوید بسته را به آدرسی که برای مادر کارل ارسال می‌کند، بفرستد.

نتیجه

پس از پیوستن مجدد به دوستانش در کمپ، سایمون داستان بالا را برای آنها بازگو می کند. همه آنها از نتیجه کار کاملاً راضی هستند، و حتی جوسک نیز بسیار خوشحال است که سیمون تصمیم گرفت کارل را نبخشد – او به او می گوید ما نمی توانیم از طرف دیگران گناهان را ببخشیم.

در طول دو سال آینده، جوسک و آرتور هر دو می میرند.

بنابراین، یک شب، سایمون، که هنوز از تجارب خود با کارل تسخیر شده است، همین داستان را برای یکی از زندانیان اخیر، یک لهستانی کاتولیک جوان به نام بولک، بازگو می کند.

بولک به سایمون می‌گوید: «درست است که شما فقط می‌توانید اشتباهی را که در حق خودتان انجام شده است ببخشید. از سوی دیگر: مرد اس اس باید به چه کسی مراجعه کند؟ هیچ یک از کسانی که او به او ظلم کرده بود، هنوز زنده نبودند.»

به عبارت دیگر، به نظر بولک، سیمون باید کارل را می بخشید، همانقدر که در آن زمان برای او سخت به نظر می رسید.

بولک نتیجه می گیرد: «اینجا مردی در حال مرگ بود که برای گناهانش توبه می کرد، و شما آخرین درخواست او را برآورده نکردید.»

سایمون در سال 1945 آزاد می شود و یک روز، گل آفتابگردان آدرس کارل و مادرش را به یاد او می اندازد. او به آنجا می رود و در گفتگو با او، متوجه می شود که مادر کارل هنوز معتقد است که پسرش در جوانی بی گناه مرده است.

او به ویزنتال می‌گوید: «من به خوبی می‌توانم حرف مردم را باور کنم، اتفاقات وحشتناک زیادی رخ داده است. اما یک چیز مسلم است، کارل هرگز اشتباهی مرتکب نشد. او همیشه مرد جوانی بود.»

سایمون حقیقت کارل را برای او فاش نمی‌کند.

یک بار دیگر، او سکوت می‌کند و تصمیم می‌گیرد از ایمان او به خوبی پسرش بکاهد.

سوال

ویزنتال نتیجه می گیرد: «انواع سکوت وجود دارد. “در واقع می تواند گویاتر از کلمات باشد، و می توان آن را به طرق مختلف تفسیر کرد.”

“سکوت من در کنار بالین نازی در حال مرگ درست بود یا غلط؟” سیمون قبل از اینکه این سوال را به خواننده کتابش بکند می پرسد:

این یک سؤال اخلاقی عمیق است که وجدان خواننده این قسمت را به چالش می‌کشد، همان‌قدر که زمانی قلب من را به چالش می‌کشید. ذهن من. کسانی هستند که می توانند از دوراهی من قدردانی کنند، و بنابراین نگرش من را تأیید می کنند، و دیگرانی هستند که آماده هستند مرا به خاطر امتناع از سهولت در آخرین لحظه قاتل توبه کننده محکوم کنند.
اصل موضوع این است که البته مسئله بخشش فراموش کردن چیزی است که زمان به تنهایی از آن مراقبت می کند، اما بخشش یک عمل ارادی است و فقط فرد رنجور است که صلاحیت تصمیم گیری را دارد.
شما که به تازگی این قسمت غم انگیز و غم انگیز زندگی من را خوانده اید، از نظر ذهنی می توانید جای خود را با من عوض کنید و این سوال مهم را از خود بپرسید، “چه کار می کردم؟”

کتاب دوم: سمپوزیوم

در قسمت دوم کتاب ویزنتال، 53 نفر – از نویسندگان تا معماران، از حقوقدانان تا فعالان حقوق بشر، از بازماندگان هولوکاست تا نازی‌های سابق، از مذهبی تا رهبران سیاسی، از قربانیان نسل‌کشی در بوسنی تا قربانیان نسل کشی در تبت – سعی کنید به این سوال پاسخ دهید.

و اینها پاسخ آنهاست.

تصمیم نشده

۹ نفر از مصاحبه‌شوندگان واقعاً پاسخی نمی‌دهند، و تصمیم می‌گیرند که به طور قطع نگویند که آیا بخشش کار درست یا اشتباهی بود که باید انجام داد.

این 9 نفر از پیشینه‌های بسیار متفاوتی می‌آیند: سه نفر از آنها یهودی، چهار مسیحی (پروتستان، لوتری، پروتستان، و کاتولیک رومی)، یکی مسلمان و دیگری غیر مذهبی هستند.

این پاسخ آخرین – هوبرت جی. لاک – است که احساس می کنیم، به نحوی، نظر این 9 نفر را خلاصه می کند: شاید سکوت سایمون پاسخ درستی بود، اگر نه فقط یکی قابل تصور

لاک می نویسد: “اگر خدا ساکت بود، هر کدام از ما جرات صحبت کردن را داشت؟”

نام ملیت /td>

حرفه مذهب
Hubert G. Locke آمریکایی پروفسور; محقق هولوکاست /
Dorothee Sölle آلمانی متکلم; نویسنده لوتری
رابرت ام. براون آمریکایی استاد الهیات و اخلاق پریشبیتری
هانس هابه نویسنده; ناشر؛ یهودی تبار پروتستان
یوجین جی فیشر آمریکایی اسقف کاتولیک کاتولیک رومی
اسمایل بالیچ بوسنیایی – اتریشی تاریخ اسلام
سون الکلاج بوسنیایی دیپلمات و سیاستمدار یهودیت
ژان امری اتریشی یهودیت
یوسی کلاین هالوی اسرائیلی پسر بازمانده هولوکاست. نویسنده یهودیت

نبخشید

34 نفر از 53 پاسخ دهندگان – که حدود 65٪ از مصاحبه شوندگان است – به سوال سیمون ویزنتال پاسخ منفی دادند: به نظر آنها، اگر کسی را صرفاً از گناهان خود توبه کند، نباید ببخشید.

به اندازه کافی جالب است که بیشتر این 34 پاسخ دهنده یهودی هستند: دقیقاً 19 نفر. و این منطقی است زیرا “نه” آنها به ایده اساسی یهودیت در مورد بخشش مرتبط است، همان چیزی که جوزک به سیمون در اردوگاه گفته است.

یعنی فقط کسانی که به آنها گناه شده اند می توانند گناهکاران را ببخشند. اگر کسی کشته شود، مجرم هرگز قابل بخشش نیست – حداقل در اینجا، روی زمین.

حتی یک فرد غیرمذهبی مانند تزوتان تودوروف، بلغارستانی-فرانسوی، با این نظر موافق است و آن را اینگونه خلاصه می کند:

تنها کسی که می تواند ببخشد کسی است که آسیب را تجربه کرده است. به نظر من هر بسط قیاسی، از فرد گرفته تا گروه، نامشروع می‌آید: کسی نمی‌تواند با نیابت ببخشد، همان‌طور که می‌توان با همراهی قربانی شد یا از وجود یک گناه جمعی حمایت کرد. بنابراین، قتل، طبق تعریف، قابل بخشش نیست: شخص آسیب دیده دیگر برای انجام آن وجود ندارد. باید اضافه کنم که از آنجایی که من به عنوان یک مسیحی مؤمن بزرگ نشده ام، هرگز عفو را جزء ضروری زندگی ندانسته ام. عدالت و اخلاق برای من بسیار مهمتر است.

پریمو لوی، یکی از بازماندگان هولوکاست، دلیل دیگری نیز ارائه می‌کند: «شکل مرد اس‌اس که در کتاب [سایمون] به تصویر کشیده شده است، از نظر اخلاقی به‌طور کامل احیا نشده است».

چرا؟

چون او از یک یهودی می خواهد که بخشش خود را بیان کند – هر یهودی. به این معنی که، حتی در بستر مرگ، او هنوز قوم یهود را چیزی جز یک گروه نیمه انسانی متمایز نمی‌داند، که در وهله اول همه چیز از این طریق آغاز شد.

نام ملیت /td>

حرفه مذهب
Alan L. Berger آمریکایی پروفسور هولوکاست /
رابرت کولز آمریکایی نویسنده; روانپزشک؛ پروفسور /
Eva Fleischner اتریشی /
لارنس ال. لنگر آمریکایی پژوهشگر؛ استاد؛ تحلیلگر هولوکاست /
Erich H. Loewy اتریشی پروفسور اخلاق زیستی /
ترنس پریتی روزنامه نگار انگلیسی ; نویسنده /
جاشوا روبنشتاین آمریکایی /
آلبرت اسپیر آلمانی معمار اصلی آدولف هیتلر /
تزوتان تودوروف بلغاری تاریخ. فیلسوف؛ جامعه شناس /
هری وو آمریکایی /
متیو فاکس آمریکایی اسقفی
فرانکلین اچ لیتل هولوکاست آمریکایی متدیست
هری جی. کارگاس آمریکایی پروفسور محقق هولوکاست؛ نویسنده کاتولیک رومی
مری گوردون آمریکایی پروفسور انگلیسی کاتولیک رومی
جان پاولیکوفسکی آمریکایی کشیش. استاد اخلاق اجتماعی کاتولیک رومی
موشه بجسکی اسرائیلی بازمانده هولوکاست; قاضی یهودیت
مارک گولدن روزنامه نگار بریتانیایی ; ناشر یهودیت
سوزانا هشل آمریکایی یهودیت
راجر کامنتز آمریکایی شاعر; استاد مطالعات دینی یهودیت
پریمو لوی ایتالیایی نویسنده; شیمیدان؛ بازمانده هولوکاست یهودیت
دبورا ای. لیپستاد آمریکایی تاریخ; استاد؛ محقق هولوکاست یهودیت
هربرت مارکوزه آلمانی فیلسوف; نظریه پرداز سیاسی یهودیت
سینتیا اوزیک آمریکایی نویسنده یهودیت
سیدنی شاکنو آمریکایی سرلشکر؛ بازمانده هولوکاست یهودیت
مانس اسپربر اتریشی-فرانسوی نویسنده؛ روانشناس یهودیت
آندره استاین کانادایی یهودیت
Nechama Tec آمریکایی جامعه شناس بازمانده هولوکاست یهودیت
جوزف تلوشکین آمریکایی خاخام یهودیت
آرتور واسکو آمریکایی خاخام فعال سیاسی یهودیت
آرتور هرتزبرگ آمریکایی خاخام نویسنده؛ محقق؛ فعال یهودیت (کنون)
هارولد اس. کوشنر آمریکایی خاخام نویسنده یهودیت (Cons.)
ربکا گلدشتاین آمریکایی فیلسوف؛ نویسنده یهودیت (ارث.)
دنیس پراگر آمریکایی نویسنده؛ الهی دان یهودیت (ارث.)
ابراهام جی. هشل آمریکایی خاخام; فیلسوف؛ پروفسور یهودیت (ارث.)

بخشیدن

و سپس 10 بخشنده هستند.

تقریباً جای تعجب نیست، درست مانند بولک، اکثر آنها مسیحی هستند و سه نفر دیگر بودایی هستند.

همه آنها فکر می کنند که اگرچه دشوار است، اما پاسخ به سوال سایمون این است که “بله، او باید کارل را می بخشید.”

چرا؟

خب، اول از همه، به این دلیل که بخشش تنها راه به سوی آینده ای آرام تر است و به این دلیل که همان فراموشی نیست.

همچنین، زیرا بخشش به فرد بخشنده نیز آرامش خاطر می بخشد – و سیمون ویزنتال سزاوار این نیست که با خاطره کارل تسخیر شود. بخشیدن او ممکن است بیشتر از نبخشیدن او به او کمک کرده باشد.

دالایی لاما «یک حادثه جالب» را بازگو می‌کند تا نظر خود را بیان کند (ساخته شده در هنر شادی همچنین):

چند سال پیش، یک راهب تبتی که حدود هجده سال در زندان چینی در تبت خدمت کرده بود، پس از فرار به دیدن من آمد. به هند من او را از روزهایی که در تبت بودم می شناختم و به یاد دارم آخرین بار در سال 1959 او را دیدم. در جریان آن ملاقات، از او پرسیده بودم که بزرگترین تهدید یا خطری که در زندان به سر می برد، چیست. از پاسخ او متعجب شدم. فوق العاده و الهام بخش بود انتظار داشتم چیز دیگری بگوید. در عوض، او گفت که چیزی که بیش از همه از آن می ترسید از دست دادن شفقت خود برای چینی ها بود.

دزموند توتو، نویسنده همکار با دالایی لاما کتاب شادی، موافق است، و به خوانندگان سخنان عیسی روی صلیب را یادآوری می کند – “ای پدر، آنها را ببخش زیرا نمی دانند چه می کنند.” – و نمونه ای مشابه با نمونه ارائه شده توسط تنزین گیاتسو.

یعنی، رئیس جمهور خودش: نلسون ماندلا.

این او بود که سفیدپوستان را بخشید (که 27 سال از عمرش را گرفت) که آفریقای جنوبی را به کشور امروزی تبدیل کرد.

نام ملیت /td>

حرفه مذهب
دیث پران کامبوجی بازمانده از نسل کشی کامبوج بودیسم
دالایی لاما تبتی رهبر معنوی; برنده جایزه نوبل بودیسم
متیو ریکار فرانسوی راهب بودایی. دکترای ژنتیک بودیسم
دزموند توتو آفریقای جنوبی اسقف انگلیکن; برنده جایزه نوبل انگلیسی
مارتین ای. مارتی آمریکایی محقق دینی لوتری
ادوارد اچ. فلانری آمریکایی کشیش کاتولیک کاتولیک رومی
Theodore M. Hesburgh آمریکایی کشیش؛ پروفسور کاتولیک رومی
ژوزه هابدی آمریکایی راهبه فرانسیسکن کاتولیک رومی
کریستوفر هالیس بریتانیایی کاتولیک رومی
کاردینال فرانتس کونیگ اتریشی کاردینال; اسقف اعظم وین کاتولیک رومی

درس های کلیدی از “آفتابگردان”

1. آیا شکنجه گر خود را اگر صمیمانه از شما بخواهد می بخشید؟
2. یهودیان فکر می کنند که بخشش محدودیتی دارد
3. مسیحیان و بودایی ها معتقدند که بخشش همیشه راه درستی است

آیا شکنجه گر خود را اگر صمیمانه از شما بخواهد می بخشید؟

سوال مطرح شده در عنوان این درس دلیل نوشتن و انتشار آفتابگردان سایمون ویزنتال است.

این رویدادی است که تا به امروز او را آزار می‌دهد: در سال 1943، یک سرباز نازی که زخمی شده بود از او خواست به نام همه یهودیان گناهانش را ببخشد.

سایمون ساکت ماند.

چه کاری انجام می دهید؟ – بعد از گفتن داستانش می پرسد.

یهودیان فکر می کنند که بخشش محدودیتی دارد

بیشتر دوستان یهودی سایمون فکر می کنند که سکوت او بهترین پاسخ ممکن بود: تحت هیچ شرایطی، او اجازه نداشت سربازان نازی را ببخشد.

آنها دو دلیل ارائه می دهند: 1) توبه به معنای نجات نیست فی نفسه. و مهمتر از آن، 2) هیچ کس حق ندارد گناهان شخص دیگری را ببخشد.

مسیحیان و بودایی ها معتقدند که بخشش همیشه راه درستی است

با وجود اینکه آنها سختی وضعیت را تصدیق می کنند، اکثر مسیحیان و بودایی هایی که توسط سیمون ویزنتال درخواست شده بود، راه دیگری را انتخاب کردند: بخشش سرباز نازی.

آنها هم دلایلی دارند، حداقل سه مورد از آنها: 1) بخشیدن به معنای فراموش کردن نیست. 2) قاتل را نمی توان با تعریف قربانی خود بخشید. و 3) هرگز به صلح (چه به صورت فردی و چه به عنوان انسانیت) دست نخواهیم یافت مگر اینکه یاد بگیریم یکدیگر را ببخشیم.

این خلاصه را دوست دارید؟ ما از شما دعوت می کنیم برنامه 12 دقیقه ای برای خلاصه ها و کتاب های صوتی شگفت انگیزتر.

نقل قول های آفتابگردان

من حاضرم باور کنم که خدا از این توده خاکی خیس از اشک، یهودی را آفرید، اما آیا انتظار دارید باور کنم که او فرمانده اردوگاه ما، ویلهاس، را نیز بیرون کرده است. از همان مواد؟ برای توییت کلیک کنید

آن یهودیان به سرعت مردند. آنها مانند من رنج نکشیدند – اگرچه آنها به اندازه من مقصر نبودند. برای توییت کلیک کنید

فراموش کردن چیزی است که زمان به تنهایی نیاز دارد اما بخشش یک عمل ارادی است و فقط فرد مبتلا صلاحیت تصمیم گیری را دارد. برای توییت کلیک کنید

“سایمون در مورد آن چه فکر می‌کنید؟” «خدا در مرخصی است.» پاسخ دادم: «بگذار بخوابم. “وقتی برگشت به من بگو.” برای توییت کلیک کنید

یادداشت های پایانی

تاثیرگذار و قابل تامل، آفتابگردانکتابی بی نظیر است.

هم خاطرات و هم یک سمپوزیوم، مطمئناً یکی از جالب‌ترین کتاب‌هایی است که تا به حال خوانده‌اید، نه فقط به خاطر داستانش، بلکه (و شاید حتی بیشتر) به دلیل سؤالی که مطرح می‌کند و پاسخ‌های متفاوت این سوال در بین افراد مختلف ایجاد می شود.

اگر تعجب کنید، ما هنوز یکی نداریم.

اما، حدس می‌زنیم، به همین دلیل است که برخی از کتاب‌ها بهتر از بقیه هستند: وقتی نویسندگان آنها پاسخی ندارند، صرفاً به طرح سؤالات درست رضایت می‌دهند.

و سوال سایمون ویزنتال یکی از دشوارترین سوالاتی است که باید به آن فکر کنید.

چناچه در این مطلب کلمه ای یا حروفی استفاده شده است که از نطر شما مشکل دارد در قسمت نظرات به ما اطلاع دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا